وقتی روز به روز بزرگتر میشوی

مشکل بزرگ شدن نیست؛ مشکل فراموش کردنه

فیلم های خیلی دیدنی

/ بازدید : ۵۸۲
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
نویسنده : فاطمه .ح

برای نوشتن

/ بازدید : ۵۹۴
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
نویسنده : فاطمه .ح

چرا؟ چطور؟ چه چیز؟

/ بازدید : ۶۵۵
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
نویسنده : فاطمه .ح

اگر معلم بودم ...

/ بازدید : ۷۱۲
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
نویسنده : فاطمه .ح

جمع بندیِ دروس

/ بازدید : ۸۹۸


1.هر چه بیشتر بخواهی از یک موضوع دور شوی، ذهنت بیشتر از قبل درگیر(ش) خواهد شد.

2. ریختن بیش از حدِ اطلاعاتِ غیر ضروری در ذهنت، کارایی ات را پایین می آورد.گوارش اطلاعات. 

3. برای مشکل شماره ی 2 باید بعضی چیزها را از زندگی ات omit کنی، مثل تلوزیون یا وبگردی های بی هدفِ شبانه که حتی گاهی باعث میشود درباره ی اینکه رئیس جمهور روزش را چطور میگذراند، مطلب بخوانی.

4. باید بیخیالِ خیلی چیزها شد. خیلی چیزها. بیخیال شدن یعنی پذیرفتن اضافی بودن آن چیز در زندگی و دور ریختنش مثل یک زباله.گاها زباله ای ارزشمند.

5. تو آدمِ ریسک پذیری هستی. هیچوقت عوض نشو.

میدانی که، من حتی گفتنِ  (فریاد زدنِ) آن "خسته نباشید" به رفتگری که هر روز در راه مدرسه می دیدی، یک ریسک میدانم. تو ترسیدی، به شک افتادی و برای انجامِ این کار، دو روز با خودت کلنجار رفتی. یکی از کوچکترین ریسکهایی که پذیرفتم.

6. گاهی اوقات چیزهایی که برای تو ریسک است، برای بقیه خنده دار است. شاید چون یک ایراد داری. یک ایراد بزرگ: خیلی فکر میکنی. قبل و بعد از انجام یک کار آنقدر فکر میکنی که گندش را در می آوری. بیخیال.

7. گربه ها شگفت انگیزند. مخصوصا گربه های کم سن و سال. در حدِ یک ساله. مثلِ یک معجون (!) به من انرژی میدهند. کنجکاویشان برای دانستن اینکه لمس کردنِ کاپشنِ یک آدم چه جوری است را عاشقم :)

8. در گیلان (آسایشگاه روانیِ رشت) ، هر فردِ روانی را برای 20 روز نگه میدارند و بعد مرخص میکنند. درمان شده یا نشده فرقی ندارد.

9. در راستای شماره ی 8، یک پسره بود، مهندس برق، خوش بر و رو و دارای چند عدد دوست دختر (!)، مثلِ اینکه قبلا 20 روز در آن آسایشگاه بستری شده بود!

10. من به خودم هم شک دارم، چه برسد به شما!


 نکته : در راستایِ شماره ی 1، هر چه سعی میکردم که به وبلاگ فکر نکنم، بیشتر دلم میخواست که زودتر بیایم. هنوز کامل احساس خوبی ندارم! سرمای شدید خوردم و در این دو-سه روز از هر دو نفر که مرا میبیند، یک نفر از من می پرسد : گریه میکنی؟/چرا گریه میکنی؟

و من میگویم : گریه کجا بود، سرما خوردم بخدا.


 نکته ی آخر : ادبی حرف زدن به تو/خودم/نویسنده ی وبلاگ نیامده است :| به دوره ی قبلِ وبلاگت برنگرد.

آن متن های عاشقانه ای که تحسین میشد از کدام گوری می آمد، خدا میداند ;)



+عشق کجاست؟ از cher/پیشنهاد اهنگ

نویسنده : فاطمه .ح ۱۴ نظر ۵ پسندیدم | ۰ نپسندیدم |
About Me
این گونه اگر رفتم از این خاک
زِ من یاد کنید.
هر جا که پرنده ای بِشُد در قفس
آزاد کنید.
هر جا که دلی شکسته دید ز غم،
شاد کنید.
هر جا به خرابه ای رسیدید
آباد کنید.
اینگونه اگر رفتم از این خاک
زِ من یاد کنید..

همای و مستان/ زِ من یاد کنید


+پشت هر وبلاگی یک "به نظر من" بزرگ وجود دارد.

+شعر و متن و نه ای کاشِ قسمتِ موضوعات مربوط به نوشته های قدیم است. گلچین شده.
پیوندها (خارج از بیان)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان