وقتی روز به روز بزرگتر میشوی

مشکل بزرگ شدن نیست؛ مشکل فراموش کردنه

کتابِ "امکان "

/ بازدید : ۸۹۹


چند روز پیش وبلاگ آقای سخاوتی را معرفی کرده بودم. یکی دو روز پیش که لا به لای پستهایشان میگشتم به مطلبی که ضمیمه اش کتابِ ایشان بود برخورد کردم. مثلِ همیشه از پست لذت بردم و وسوسه شدم که کتاب را بخوانم. نامِ کتاب "امکان " است. نویسنده روی جلد -به نوعی برای شرح کتاب- نوشته است : "سی کار که به جای دانشگاه رفتن یا مسافرکشی می توان کرد." البته خودِ نویسنده میگوید که این کتاب اصلا برای این نوشته نشده است که به شما بگوید به دانشگاه نروید خودِ نویسنده میگوید : " من کتاب امکان را در رد این قانون که دانشگاه رفتن تنها گزینه است نوشته ام." میتوان گفت این کتاب جایی برای ایده های نویسنده هست و یا امکان آشنایی شما با این ایده ها! این کتاب برای همه است. برای هر کس که میخواهد یاد بگیرد.

نوشته های زیر گلچینی از بخش پایانی کتاب به نامِ "علم زندگی " ـست. :-) خیلی ممنون از یکی از بچه های وبلاگ نویس بابت متنها :) (خودم در کپی کردنشون مشکل داشتم.)


"بری بری به زبان سینگالی (Sinhalese) به معنای “ضعیف ضعیف” یا ” نمی توانم نمی توانم” می باشد. تکرار برای تاکید بیشتر است.

علم زدگی هم یک بیماری است دقیقا شبیه بری بری. بیمار مبتلا به علم زدگی باور دارد که “نمی تواند نمی تواند”. مگر آنکه به فلان دانشگاه برود. یا فلان مدرک را بگیرد. و چون برای درمان بیماری “نمی توانم نمی توانم”ش به اشتباه دنبال عاملی که وجود خارجی ندارد می گردد، هرگز آنرا پیدا نمی کند. مبتلا به علم زدگی بعد از پایان دانشگاه و گرفتن مدرک باز هم نمی تواند نمی تواند. باز هم نیاز به گذراندن فلان دوره را دارد. یا بهمان سمینار را . یا certificate  از فلان مؤسسه. یا شنیدن سخنرانی فلان دکتر از فلان کشور. آدم علم زده باور کرده است که چیزی هست که او نمی داند و اگر آن چیز را یاد بگیرد بیماریش برطرف خواهد شد. از اینرو آدم علم زده تا زمانیکه عامل اصلی بیماریش را نشناخته و یا کلا از درمان آن ناامید نشده است، به دنبال خرده علم می گردد. چیزی شبیه یک فرمول معجزه آسا. هر چه سهل الوصول تر بهتر. چیزی شبیه فیلم یا کتاب راز. آدم علم زده اگر پیش روانشناس هم می رود بیشتر به فکر ارزیابی مدرک یارو است تا به فکر حل مشکلات خودش. "


البته بخش علم زدگی دقیقا آخرین بخشِ این کتاب نیست. بخشی با موضوعِ درمان علم زدگی آخرین بخش این کتاب است. در این قسمت نویسنده نوشته : " من معتقدم زندگی بر روی چرخی می چرخد که از چهار قسمت ذهنی، فیزیکی، احساسی و روحی تشکیل شده است. ضعف در هر یک از این قسمت ها باعث ناموزون شدن شکلِ چرخ و در نتیجه خارج شدن زندگی فرد از تعادل میشود. بیماری علم زدگی در هر یک از این قسمتها و یا همه ی آنها و یا ترکیبی از آنها میتواند اتفاق بیافتد. چیزی که اهمیت دارد تمرین روزانه در همه ی قسمتهاست. "

میتوانید باقیِ ماجرا را در کتاب ایشان بخوانید.


میخواهم درباره ی "علم زدگی " کمی حرف بزنم. راستش وقتی این قسمت از کتاب را خواندم، با خودم فکر کردم آیا من دچار علم زدگی شده ام؟!! دروغ نگفته ام اگر بگویم وقتی به این موضوع که خودم یک "علم زده " باشم فکر میکردم تمام تنم از ترس میلرزید. ولی وقتی یک لحظه واقعا فکر میکردم که "آیا من یک علم زده ام؟! " هیچ جوابی نداشتم. دقیقا هیچ جوابی نداشتم.

اما خب. از آنجایی که خاویر کرمنت در کتاب بیشعوری میگوید : " بسیاری از مردم الکل می نوشند، اما هیچ کس نمی خواهد "الکلی" نامیده شود و درست به همین دلیل اولین مرحله از برنامه مرحله ای ترک الکل، آن است که شخص قبول کند که الکلی است. از همین رو آدم بی شعور، اولین گام درمان و بهبودی اش را باید با گفتن "من بی شعورم" (I'm an asshole) آغاز کند؛ و حتی گفتن جملات مشابهی نظیر "من آدم وقیحی هستم" اصلا آن اثر لازم را ندارد. " جا دارد بگویم : " من یک علم زده ام " و باز بگویم : " من یک علم زده ام. " و حالا راستش را بخواهید کم کم دارم قبول میکنم که یک علم زده ام !!


لینکِ پست معرفی کتاب

لینک دانلود کتاب در آخرِ همان پست هست

این کتاب نسخه ی چاپی ندارد

نویسنده : فاطمه .ح ۲۲ نظر ۴ پسندیدم | ۲ نپسندیدم |

از نو

/ بازدید : ۳۵۶
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
نویسنده : فاطمه .ح
About Me
این گونه اگر رفتم از این خاک
زِ من یاد کنید.
هر جا که پرنده ای بِشُد در قفس
آزاد کنید.
هر جا که دلی شکسته دید ز غم،
شاد کنید.
هر جا به خرابه ای رسیدید
آباد کنید.
اینگونه اگر رفتم از این خاک
زِ من یاد کنید..

همای و مستان/ زِ من یاد کنید


+پشت هر وبلاگی یک "به نظر من" بزرگ وجود دارد.

+شعر و متن و نه ای کاشِ قسمتِ موضوعات مربوط به نوشته های قدیم است. گلچین شده.
پیوندها (خارج از بیان)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان